شخصیت کمال گرا
ویژگی ها:
افراد متعلق به این تیپ بیشتر اوقات عصبانی هستند، سختگیرند، دایم ایراد می گیرند، انتقاد می کنند، بسیار تمیز و منظم هستند، مودبند، کمی وسواسی هستند، بهترین ها را می خواهند، کیفیت برایشان اهمیت خاصی دارد، برای کمیت ارزشی قایل نیستند، هرگز کیفیت را فدای کمیت نمی کنند، بسیار مسوول هستند، از وجدان اخلاقی بالایی برخوردارند، این افراد صفر و یکی هستند، و بر این باورند که همواره یک راهِ درست برای مواجه شدن با هر مشکلی وجود دارد، ایده آل گرا هستند، ترس از خوب نبودن و کامل نبودن آنها را داغان می کند، برای بهبود بخشیدن به همه چیز تلاش می کنند، مشکل پسند هستند، تعجب نکنید اگر چندین بار برای خرید بروند و دست خالی بازگردند، اصلاح طلبی جزیی انکار نشدنی از وجودشان است، از اینکه با آنها شوخی کنید متنفر هستند و جدیت این افراد ویژگی بارزشان هست.
روانشناسان معتقدند داشتن معیارهای بالا برای موفقیت و ترس از شکست سلامت روان را به خطر میاندازد .بعضی افراد جوری بزرگ شدهاند که معیارهای موفقیتشان را دست بالا میگیرند. آنها اسم این ویژگی شخصیتی را گذاشتهاند کمالگرایی.
.کمالگرایی بستری را آماده میکند که آنها اضطراب زیادی را تجربه کنند.
نحوه ارتباط موثر با افراد کمال گرا:
۱- هرگز آنان را تحت فشار زمانی برای انجام کاری نگذارید.
۲- از آنها ایراد نگیرید، حتی اگر ایرادی هم مطرح است در قالب پیشنهاد عنوان کنید.
۳- هرگز آنها را سرزنش نکنید حتی اگر اشتباه کردند.
۴- از نظم و دقتشان تمجید کنید
۵- با آنها بدقولی نکنید.
بُعد مثبت: کارهایی را که نیاز به سازماندهی، نظم و طبقه بندی دقیق دارد بسیار دقیق انجام می دهند. بسیار دقیق، تیزبین، باوجدان، منظم و مبادی آداب هستند.
بُعد منفی: مشکل بزرگ کمال گراها عصبانیت، خشم و کینه است. اهل غر زدن هستند. در دیدن مشکلات و ایرادها بسیار حرفه ای اند.
افراد کمال گرا معمولا عدم پذیرش و طرد شدن از سوی دیگران را پیش بینی و از آن میترسند. با این ترس ، آنها در مقابل انتقاد دیگران حالت دفاعی به خود میگیرند و از این طریق دیگران را ناکام و از خود دور میسازند. ، ممکن است، افراد کمال گرا ، به دیگران اجازه ندهند که شاهد اشتباهاتشان باشند. آنها این نکته را در نظر نمیگیرند که خود افشایی این فرصت را به آنها میدهد که دیگران به چشم یک انسان به آنها نگاه کرده و دوستشان بدارند.. کمال گراها بدون اینکه متوجه این موضوع باشند، همچنین معیارهای به شدت غیر واقع گرای خود را از دیگران نیز انتظار داشته و در نتیجه نسبت به دیگران متوقع و منتقد میگردند . بدلیل وجود این دور (سیکل) معیوب ، افراد کمال گرا ، غالبا در داشتن روابط نزدیک با افراد دچار مشکل هستند و به همین خاطر رضایت کمتری از روابط بین فردی خود دارند
معمولا آدمهای کمالگرا بیشتر از سایرین دچار تعارض ها می شوند و سخت تر ، می توانند از آن بیرون بیایند.چرا؟تعارضها انواع و اقسام دارد که یکی از آنها تعارض اجتناب – گرایش است.تعارض اجتناب – گرایش به این مفهوم است که ما انتخابی در پیش رو داریم که از بعضی جوانب مثبت است، و از بعضی جوانب منفی. هر وقت به این انتخاب نگاه می کنیم، هم جوانب مثبت به نظرمان می آید و جذب می شویم و گرایش پیدا می کنیم ، هم به جوانب منفی این انتخاب نگاه می کنیم و اجتناب می کنیم و آن را رد می کنیم. و این یعنی تعارض. به دیگر سخن اینکه :ما بین مزایا و معایب انتخاب خود قرار می گیریم و دچار تعارض می شویم. افراد کمالگرا از آن نظر که همیشه طالبند کنترل گر بوده و همه چیز را صد درصد و کامل و مثبت به کف آورند، در این تنگنا بیشتر دچار آسیب می شوند. آنها به خاطر گرایش به مثبت ها و ایده آلها به طرف انتخاب خود می روند و به خاطر کمالگرایی خود تاب پذیرفتن منفی ها را ندارند و عقب می نشینند. اما یک نکته دیگر این مسئله را پیچیده تر می کند. ما وقتی به یک انتخاب یا موضوعی زیاد نزدیک بشویم ، نقاط منفی آن بیشتر به چشممون می آید، و وقتی دور می شویم ، نقاط مثبت آن بهتر دیده می شود. لذا حالت ارتجاعی یا رفت و برگشت پیدا می کنیم. این حالت الاستیکی مانند یو یو می ماند. نوسانی می شویم گاهی به طرف موضوع می رویم با دیدن منفی ها عقب می آئیم و دوباره با تصور نکات مثبت انتخابمون، به طرف آن می رویم.
راهکارهای غلط کنار آمدن با جراحات و ضربه های عاطفی:
۱- نادیده گرفتن و سرکوب احساسات. این عمل سبب میگردد تا شما مهارت های لازم برای کنار آمدن با مشکلات را نیاموخته و به بلوغ هیجانی دست نیابید. این رویه باعث میگردد تا شما گاه عاری از هرگونه احساس باشید و یا عکس آن گاهی اوقات در یک احساس غوطه ور گردیده و نتوانید با آن کنار بیایید.
۲- امتناع از برقرای رابطه با دیگران و پنهان کردن تمام آلام و آسیب پذیری هایتان. در پیش گرفتن این رویه در نهایت به تنهایی شما منجر خواهد گردید. همچنین نحوه ی ایجاد صمیمیت و اعتماد سالم را هرگز نخواهید آموخت. در نهایت نیز فرد مستعد آن میشود که به ناچار به افراد ناشایست اعتماد کرده وطرح دوستی بریزد.
۳- پناه بردن به مشروبات الکلی، مواد مخدر و یا آرام بخش ها. اما این رویه تنها به مشکلات قبلی شما می افزاید،و دردی از شما دوا نخواهد کرد.
۴- کنار آمدن با افراد کنترلگر
تنها راه کنار آمدن با افراد کنترل گر در درجه اول گفتگو و مصالحه و در نهایت مبارزه کردن و "نه" گفتن است
کمالگرایی
کمال گرایی ترجمه جا افتاده Perfectionism است. کمال عرفانی یا پسر عمو کمالتان را با این کمال قاتی نکنید. به هر حال اولین کسانی که روی کمالگرایی کار کردند آن را اینجور تعریف کردند: «گرایش افراطی فرد به بیعیب و نقص بودن، کوچکترین اشتباه خود را گناهی نابخشودنی پنداشتن و مضطربانه انتظار پیامدهای شوم شکست را کشیدن». همانطور که گفتیم، افراد کمالگرا معیارهای خیلیخیلی بالایی را برای موفقیت در نظر میگیرند و اگر به آن اهداف بلندپروازانه نرسند، خودشان را شکست خورده میدانند.
آنها نسخه همه اتفاقهای دنیا را با قانون «همه یا هیچ» میپیچند. برای کمالگراها نتیجه هر کاری یا شکست کامل است یا موفقیت کامل.
● کمالگرایی از کجا آب میخورد؟
برای اینکه در روان یک آدم، یک ویژگی شخصیتی، حسابی پرورده شود و شکل بگیرد، از لحظه تولد تا بزرگسالی، چندین و چند عامل دست به دست هم میدهند. کمالگرایی هم طبق تعریف روانشناسها، یک ویژگی شخصیتی است. البته این به آن معنی نیست که کمالگراها تا آخر عمرشان نمیتوانند هیچ تغییری در این ویژگیشان به وجود آورند؛
اما مواد لازم برای طبخ یک کمالگرا:
۱) والدین قدرتطلب: آدمهایی که بیش از حد کمالگرا هستند، در کودکی والدینی داشتهاند قدرتطلب؛ پدر و مادری که توی کله بچهشان فرو کردهاند «همیشه ما درست میگوییم، همیشه حق با ماست و همیشه ما درست رفتار میکنیم». این والدین نهچندان محترم، تفاوت تواناییهای خودشان و بچههای نازنینشان را درک نمیکنند، به همین خاطر سعی میکنند با تنبیه، کودکانشان را مجبور کنند به معیارهای والایشان دست یابند؛ معیارهایی که آنقدر غیرواقع بینانهاند که در کمتر موردی بچهای میتواند به آنها دست یابد. روانشناسها به این سبک به اصطلاح «تربیتبچه» میگویند: «سبک والدینی قدرت طلبانه».
۲) والدین کمالگرا: از قدیم و ندیم گفتهاند «گندم از گندم بروید، کمالگرا هم از کمالگرا». غیر از والدین دیکتاتور، والدین کمالگرا هم بچههای کمالگرا تحویل جامعه میدهند. والدینی که خودشان کمالگرا هستند، نه تنها موفقیتهای کودکانشان را کوچک میشمارند بلکه حتی موفقیتهای خودشان را هم قبول ندارند. آنها یک شخصیت وسواسی و بیش از حد منظم دارند و کودکان این افراد به همین خاطر، هیچوقت احساس خوبی نسبت به موفقیتهایشان ندارند و در نتیجه احساس خوبی نسبت به خودشان هم ندارند چون هیچوقت نتوانستهاند والدینشان را خشنود کنند.
۳) باورهای فردی: بعضی باورهای افراد که موجب کمالگرایی میشوند عبارتند از:
الف - نیاز به تایید؛ «همه افراد مهم زندگی من از جمله والدین، همسر، بچهها و همکارانم باید مرا تایید کنند و دوستم بدارند».
ب - انتظارات بیش از حد از خود؛ «اگر من در همه زمینهها با کفایت نباشم فرد بیارزشی هستم».
ج - مستعد سرزنش؛ «اگر من نتوانم به پیروزی دست پیدا کنم، دیگران حق دارند مرا تنبیه کنند».
د - نگرانی بیش از اندازه؛ «چه موقعیت حساس باشد و چه نه، من باید به هر حال نگران باشم».
ه - پرهیز از مشکلات؛ «فرار از مشکلات بهتر از درگیر شدن با آنهاست».
● کمالگرایی خوب، کمالگرایی بد
البته همه نظرها در طول سالها معتدلتر میشود. روانشناسها هم دیدند نه بابا، کمالگرایی هم خوب و بد دارد. در نیمه دوم قرن بیستم، روانشناسی به نام «هاماچک»، کمالگرایی را به بهنجار و نابهنجار تقسیم کرد. کسانی که کمالگرای بهنجار یا سازگارانه هستند، معیارهای بالایی را برای خود در نظر میگیرند اما به جای اینکه رسیدن یا نرسیدن به آن معیارها برایشان مهم باشد، نفس تلاشکردن برای رسیدن به هدف برایشان اهمیت دارد. کمالگرایان مثبت از کار و تلاش زیاد لذت میبرند و وقتی که در انجام دادن یا ندادن کاری آزادند، سعی میکنند آن را به بهترین نحوی که میتوانند انجام دهند. کمالگرایی بهنجار نهتنها موجب مشکلی نمیشود بلکه باعث میشود که فرد استعدادهای خود را شکوفا کند و به احساس رضایت شخصی بالایی دست یابد.
برخلاف این نوع کمالگرایی، کمالگرایی نابهنجار به همان تعاریف اولیه نزدیک است؛ کمالگرایان نابهنجار یا روانرنجور بیشتر در فکر آن هستند که مبادا اشتباهی از آنها سر بزند. آنها هیچوقت کاملا احساس پیروزی نمیکنند. آنها حتی اگر از دیگران بهتر کار کنند، باز هم احساس رضایت نمیکنند. این افراد هرچقدر هم که به موفقیت دست پیدا کنند، راضی نیستند و خود را سرزنش میکنند و هدف بالاتری را در نظر میگیرند. آنها در این زنجیره بیانتها گیر میکنند و همیشه با خودشان درگیرند.
● چه انواعی دارد؟
روانشناسان با توجه به علتهای کمالگرایی ، ۳ نوع از آن را مشخص کردهاند:
۱) کمالگرایی خودمدار
این همان نوع است که در تعریفهای اول مطلب هم رویش تاکید کردیم؛ یعنی خود فرد در مورد خودش توقعات بالایی دارد و از شکست میترسد.
۲) کمالگرایی دیگرمدار
این نوع از افراد کمالگرا، معمولا نه تنها خودشان بلکه دیگران را نیز اذیت میکنند. تصور کنید که یک مربی یا یک کاپیتان کمالگرا، چطور عزتنفس اعضای تیم را له و لورده میکند یا یک استاد کمالگرا با دانشجویانش چه میکند.
۳) کمالگرایی القا شده توسط اجتماع
بعضی وقتها درد در جامعه است؛ یعنی ارزشهای جامعه القا میکند که همه افرادش باید به بهترینها برسند. تصور کنید که موقعی که تیم ملی به جام جهانی میرود، همه مردم توقع داشته باشند و همه مطبوعات تیتر بزنند که «ما باید قهرمان جام جهانی شویم».
● چه نسبتی با ورزش دارد؟
کمالگرایی خیلی به برد و باخت ربط دارد. برد و باخت هم اولین چیزی را که به خاطر میآورد ورزش است. میشود حدس زد که کمالگرایی در ورزشکاران خیلی شیوع داشته باشد. روانشناسان دانشگاه تورنتوی کانادا در تحقیقی که در مورد تاثیر کمالگرایی بر ورزشکاران انجام دادهاند، به نتیجههای جالبی رسیدهاند. آنها که این پژوهش را در سال۲۰۰۶ انجام دادند، دریافتند که چه در ورزشکاران تفننی و چه در ورزشکاران حرفهای؛
۱) انتظارات بالای جامعه، والدین و مربیان باعث میشود که آنها حالات غمگینی و افسردگی را تجربه کنند.
۲) اگر فقط و فقط مربی کمالگرا باشد، ورزشکاران حسابی تنش و اضطراب را تجربه میکنند.
۳) قضیه فقط در قالب یک دپرس یا مضطربشدن معمولی که تمام نمیشود؛ توقعات بیش از حد جامعه، مربیان و والدین باعث میشود که ورزشکاران نسبت به ورزشکاران دیگر هم احساس خشم و خصومت کنند.
● ۴ گام برای تغییر کردن
خیلی سخت است، ما هم میدانیم تغییر دادن یک ویژگی شخصیتی که سالها با آن زندگی کردهاید خیلی سخت است. برای همین ما چند توصیه به شما میکنیم، چند توصیه هم به آنهایی که در کمالگرا شدن شما مؤثر بودهاند:
۱) باور کنید که میشود تغییرش داد.
خیلی از آدمها تا اسم «ویژگی شخصیتی» یا «بیماریروانشناختی» میآید و حس میکنند آن ویژگی یا بیماری را دارند، خیال خودشان را راحت میکنند و به عالم و آدم اعلام میکنند که «من اینجوریام و دیگه کاری نمیشه کرد». آنها رفتارشان را به بیماری یا شخصیتشان ربط میدهند و نه خودشان. تا وقتی این برچسبزدنها ادامه داشته باشد، پیشگویی آنها درست از آب درمیآید؛ آنها تغییر نمیکنند چون باور دارند که تغییر نمیکنند.
۲) علت کمالگراییتان را بشناسید.
همین که بدانید والدینتان دیکتاتور بودهاند یا کمالگرا، همین که ته ذهنتان معلم کلاس اولتان را به یاد بیاورید که فقط بچههایی که ۲۰ میگرفتند را دوست داشت. همین دانستنها، باعث میشود که بهتر خودتان و کمالگراییتان را بشناسید و این کمککننده است.
۳) باورهای غیرمنطقیتان را بازسازی کنید.
این گام در واقع شبیه این است که ما غذا را لقمهلقمه میکنیم تا بتوانیم آن را ببلعیم. ما که نمیتوانیم چیز گنده و مبهمی مثل «کمالگرایی» را یکهو تغییر دهیم، پس میرویم سراغ باورهای تشکیلدهندهاش. یک بار دیگر بخش سوم علتهای کمالگرایی را بخوانید؛ میبینید که تمام باورهایی که در آنجا نوشته شدهاند از لحاظ منطقی درست نیستند اما چون افراد سالها با آنها زندگی کردهاند در ناخودآگاهشان حک شده است. این باورها وقتی که میخواهید یک کار- به گمان خودتان - بزرگ را انجام دهید یا وقتی که - باز هم به گمان خودتان - شکست میخورید، حسابی توی ذهنتان وول میخورند. آنها را شناسایی کنید. همان موقع یادداشتشان کنید و در مقابلش باوری را بنویسید که فقط ذرهای منصفانهتر است. تکرار این کار باعث میشود که کمکم ذهنتان یاد بگیرد خود به خود به همان باورهای منصفانهتر فکر کند و نه باورهای کمالگرایانه.
۴) والدینتان را آگاه کنید.
این گام احتمالا بیشتر وظیفه مطبوعاتچیها و روانشناسهای خانواده است. اگر والدین آگاه باشند که تربیتکردن بچههایشان به شیوه اربابمنشانه، تاثیری اینچنین ناخوشایند روی بچههایشان دارد، احتمالا کمی خودشان را کنترل خواهند کرد.